Amanollah tajik biography of barack
Murtala yar adua biography of albertامانالله تاجیک
امانالله تاجیک متولد سال ۱۳۱۶ در شهر اهواز و فرزند حیدر خان یکی از استادان بهنام عود و آواز در مایه موسیقی عربی است.
تاجیک پس از تحصیلات ابتدایی و متوسطه ،در سال ۱۳۵۳ به کلاس آزاد هنرستان موسیقی ملی رفت که در آن زمان ریاست آن با {علی رهبری} بود.
مدت چهارسال و نیم در این هنرستان در کلاس عود ،زیر نظر نصرالله خان زرین پنجه مشغول فراگیری این ساز شد و ضمن فراگیری و نواختن ساز عود
نواختن پیانو را هم در این هنرستان آموخت.
و موفق به دریافت دوره چهارساله لیسانس رشته کارشناسی موسیقی ملی گردید.
او به دلیل علاقه به هنر از کار در اداره برق که در آبادان خدمت میکرد کناره گیری کرد
و از جمله هنرمندانی بود که شعرهای پر باری استفاده میکرد .
وی خود نیز نوازنده متبحر عود بود و قبل از خوانندگی در ارکستر «قاسم جبلی» نوازنده عود بود.
او در اهواز نخستین آهنگ خود را به نام رود کارون که شعر و آهنگ آن را جمشید احمدی سرپرست رادیو وقت اهواز ساخته وسروده بود
با عود تنها و آواز اجرا کرد که با استقبال فراوان همراه بود.
وی بعدها به تهران آمدو به فعالیتهای هنری خود ادامه داد و در تهران نزد استاد صادقپور ،فن و هنر نقاشی را نیز فراگرفت
که ازخود در این رشته نیز آثاری قابل توجه و دیدنی به یادگار نهاد.
از آهنگهای معروف وی میتوان به نخلستان و رود کارون و غم بی پایان اشاره کرد.
از دوستان وی میتوان به علیاکبر صدیف، و صحبت اله کرمی فرزند سلیمان شوهان ایلام اشاره کرد
سبک خوانندگی تاجیک دورگه بود: آهنگهای عمدتا عربی و ترانههای فارسی.
تاجیک در خواندن هم مانند نوازندگی کارش استادانه بود و در زمان خود به شهرت و محبوبیت زیادی دست یافت.
تاجیک در زندگی خود ۲ بار ازدواج کرد و حاصل این ازدواجها چند فرزند به نام خاطره، مژگان و عباس دارد
او در سال ۱۳۶۶ در شمال ایران در کسوت سکوت و به دور از دنیای هنر دار فانی را وداع گفت.
سفر
خواننده:امان الله تاجیک
...........
سفر کردی دل تنگم آرام کی گیرد
کجا رفتی چرا رفتی چرا کردی فراموشم
مرا آخر کُشد دوری عزیزم از سفر برگرد
مشو راضی به جای تو شود غمها هم آغوشم
مشو راضی به جای تو شودغم ها هم آغوشم
.................
او هم بار سفر بست تنها ماندی دل من
بی او در دام غم ها بر جا ماندی دل من
او هم بار سفر بست تنها ماندی دل من
بی او در دام غم ها برجاماندی دل من
.................
تا دور از آن دلدارم من
چون چشم او بیمارم من
بر میخیزد بی اوهر شب از جان آه
گویم هر شب درد هجرانم با ماه
بر میخیزد بی اوهر شب از جان آه
گویم هر شب درد هجرانم با ماه
بی او دیگرمن کی گیرم آرام
بی او کی خواهم از زندگی کام
از زندگی کام
............
مانده ام تنها میجویم او را هر جا روم همچون صبا من ز هر گذر
هر چه دیدم من بوده از دوری یارب ره و رسم سفر از جهان ببر
مانده ام تنها میجویم او راهر جاروم همچون صبا من ز هر گذر
هر چه دیدم من بوده از دوری
..........
او هم بار سفر بست
تنها ماندی دل من
بی او در دام غم ها
برجا ماندی دل من
.....